آمار طلاق در ایران و علل ان

آمار طلاق در ایران و علل ان

مطابق آمار پردازش شده از سرشماری کشوری سال 85 ، 83 درصد زنانی که مبادرت به طلاق کرده اند «شاغل» بوده اند در واقع مؤلفه درآمدزا بودن بانوان، در برخی مواقع باعث شده یکی از مهم ترین وابستگی های آنها به مردان از میان...

آخرین آمار و ارقام منتشر شده در مورد طلاق در ایران، حسابی نگران کننده بوده است. سیر صعودی این پدیده در کشورمان، کار را به جایی رسانده که در حال حاضر، از هر هشت ازدواج، یک مورد به طلاق می انجامد !

بر اساس تحلیلهای استخراج شده از آخرین سرشماری کشوری و مطابق آماری که به تازگی انتشار یافته، وضع طلاق در شهرهای بزرگ مثل تهران و مشهد بدتر هم هست؛ چه اینکه در استانهای تهران و خراسان، تعداد طلاق نسبت به کل جمعیت تا ارقام باور نکردنی 0/21 و 0/19 درصد هم رشد داشته است.

کارشناسان و پژوهشگران، هر کدام برای خود دلایلی را در زمینه چرایی سیر شتاب آلود طلاق در ایران برمی شمرند، اما شاید بتوان به مجموعه این عوامل، نگاهی کلی و دوباره انداخت؛ آنچه مدنظر این گزارش قرار گرفته است.

طلاق، حلالی که کمال نیست!

پدیده طلاق، پدیده جالب توجهی است. در شرایطی که شرع و قانون، هر دو موازی هم تحت شرایطی اجازه این اتفاق را صادر کرده اند و به عبارتی طلاق، نه غیرقانونی، نه غیر دینی و نه حتی غیر اخلاقی است، تقریباً هیچ کس راضی به رخ دادن این حادثه نیست و عقلای قوم و علمای علوم اجتماعی، همواره درصدد یافتن راهی برای کاهش حجم طلاق هستند. به روایت روشن تر، می توان طلاق را جزو معدود آمارهای سؤ هر جامعه ای تلقی کرد که به خودی خود، بزهکاری و هنجارشکنی به شمار نمی آید. از این دیدگاه، «طلاق» به واسطه آفتها و تبعات وحشتناک روانی- اجتماعی که به جامعه و آدمهای آن تحمیل می کند ناپسند تلقی شده و سعی می شود با جلوگیری از آن، هزینه کمتری متوجه کشور گردد هزاران قلب شکسته، زن و مرد تنها با احساس شکست و یأس، هزاران کودک بی گناه و قربانی و میلیاردها ریال ریخت و پاشی که کوچکترین کمکی به رشد و بالندگی جامعه نکرده است، کمترین آسیبهای طلاق به شمار می رود.

نزول، ثبات و صعود!

طلاق در ایران- بویژه ایران پس از انقلاب- حکایت جالبی دارد. مطابق آمار و ارقام موجود، طلاق در ایران بین سالهای 65 تا 76 سیر نزولی داشته، از سال 76 تا حدود 83 ثابت مانده و از 83 تاکنون سیر صعودی به خود گرفته است. در واقع می توان ادعا کرد از اوایل انقلاب تا سالهای نفسگیر جنگ و حتی تا اواسط دهه 70 که شور و نشاط بزرگترین تحول اجتماعی- سیاسی قرن در کشورمان حس می شده، روابط خانوادگی نیز به تبع تمامی رابطه های انسانی جاری در جامعه آن روز، صمیمیت، صداقت و یکرنگی بیشتری داشته و اولین سلول اجتماعی، وفاداری، ایثار و گذشت فراوانی را تجربه کرده است.

اینها مؤلفه هایی هستند که در صورت نبودن هر کدام، کانون خانواده دچار آسیب شده و می لرزد. برای یک دهه، از اواسط دهه 70 تا اوایل دهه 80 ، سیر نزولی آمار طلاق متوقف شده و ثابت مانده است. بدون شک مهم ترین دلیل وقوع چنین اتفاقی، افزایش جمعیت و به تبع آن رشد جوانان و رسیدن آنها به سن ازدواج بوده که نرخ این پدیده را افزایش داده و به دنبال خودش، میزان طلاق را نیز بالا برده است.وقتی ازدواجهای بیشتری صورت می پذیرد، طبیعی است که جامعه باید منتظر طلاقهای بیشتری هم باشد. در عین حال، آنچه از اواسط دهه 80 به بعد در ایران در حال وقوع است، شامل اتفاقی هراسناک می شود که سیر صعودی طلاق نام دارد و بر مبنای آن، نرخ جدایی زنها و شوهران در ایران، اسیر چنان شتاب و شدتی شده که انگار نمی توان به این سادگی ها مهارش کرد.

پول، آگاهی و کمی هم خودخواهی!

کارشناسان گوناگون به فراخور حوزه تخصصی خود، ریشه ها وعوامل گوناگونی را برای رشد نرخ طلاق طی سالیان اخیر در کشوری همچون ایران مطرح کرده اند. برخی بر این باورند که چنین مسأله ای، بیش از هر چیز دیگری به افزایش زمینه های حضور بانوان در عرصه های اقتصادی مربوط می شود؛ چنانکه خودکفایی مالی آنها در بسیاری از اوقات، به فراهم تر شدن زمینه جدایی شان از همسران خود انجامیده است. بد نیست بدانید مطابق آمار پردازش شده از سرشماری کشوری سال 85 ، 83 درصد زنانی که مبادرت به طلاق کرده اند «شاغل» بوده اند که این موضوع می تواند به نوبه خود بر ادعای این گروه از کارشناسان صحه بگذارد. در واقع مؤلفه درآمدزا بودن بانوان، در برخی مواقع باعث شده یکی از مهم ترین وابستگی های آنها به مردان از میان برود و حرکت آنها به سمت درخواست یا پذیرش جدایی، سریع تر شود. گروهی دیگر از کارشناسان اما، عواملی همچون فاصله طبقاتی زوجین، عدم تفاهم، دخالت اطرافیان، مشکلات مالی خانواده و بویژه اعتیاد را از مهم ترین دلایل طلاق و رشد نرخ آن قلمداد می کنند. در این میان، نکته مهمی نیز مدنظر جامعه شناسان است که به هیچ وجه نباید نادیده گرفته شود. این دسته از پژوهشگران عقیده دارند از میان رفتن قبح طلاق طی یکی، دو دهه اخیر تأثیر بسیار زیادی بر افزایش نرخ این پدیده داشته است. پیش از این، بسیاری از خانواده ها و فامیل ها طلاق را به مشابه اتفاقی بسیار ناخوشایند و مذموم تلقی می کردند که وقوع آن، مایه سرشکستگی بود که این رویکرد، امروز هم در برخی اجتماعات کوچکتر قابل مشاهده است. با وجود این، رشد آگاهی باعث شده خانواده ها تن به ادامه زناشویی خود حتی در شرایط بسیار ناگوار و ناسازگار بدهند و در صورت اسیر شدن در بن بستی بدون برون رفت، طلاق را بر تباهی ادامه زندگی خود ترجیح بدهند. از دیدگاه جامعه شناختی البته، توسعه نهادهای مدرنیته که به فردی گرایی افراطی زندگی نیز منجر شده است، از دیگر عوامل ازدیاد طلاق در سالهای اخیر به شمار می رود؛ جایی که بشر صرفاً به خشنودی خودش و تنها خودش می اندیشد و برای کانون گرم خانواده، اصالت چندانی قائل نیست.

این میوه ممنوعه... !

اما در بررسی علل و عوامل طلاق در ایران، به موردی برمی خوریم که بنا به دلایل واهی و غیرقابل قبول، عمدتاً مسکوت مانده و حتی از سوی رسانه ها نیز تلاشی برای انعکاس آن انجام نپذیرفته است.

حقیقت آن است که حجم بالایی از میزان طلاقهای واقع شده بین زوجهای ایرانی، مربوط به ناآگاهی های جنسی می شود.

در واقع عده ای از جوانان به واسطه عدم دریافت اطلاعات صحیح و کافی در مورد ارتباطات زناشویی که از مهم ترین وجوه زندگی مشترک به شمار می رود، بتدریج از ایفای نقش همسری عاجز شده و به دست خویش مقدمات طلاق را فراهم می کنند. در کشور ما بنا به دلایلی کمتر درباره مسائل و روابط زناشویی از این نوع، صحبت به میان می آید که نتیجه آن رشد نرخ طلاق است. دکتر مجد، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران و مؤسس اولین مرکز مشاوره جنسیتی در کشورمان بر این باور است که باید مقدمات ارائه اطلاعات در این مورد، از کانالهای صحیح فراهم شود: «مشاوران خانواده متوجه شده اند که بسیاری از گرفتاریهای زندگی زوجهای جوان که به طلاق منجر می شود، به دلیل عدم برخورداری از آگاهی و دانش کافی در مورد روابط جنسی است. از این رو ما سعی می کنیم با برگزاری همایش ها و نشست های مختلف،به زبان ساده و به شکلهای صحیح این اطلاعات را تزریق کنیم تا حجم نارضایتی ها پایین بیاید.» آقای دکتر، مبادله اطلاعات با زبان علمی را که ناآگاهی عوام را در پی دارد، از دیگر مشکلات این حوزه می داند. هر چه هست اما، لازم است که جوانان پیش از ازدواج و به طریق سالم و مقبول جامعه به گردآوری اطلاعات لازم در مورد روابط جنسی بپردازند تا با همسرشان به مشکل برنخورند. به باور دکتر مجد و بسیاری از پژوهشگران، روابط جنسی سالم، صحیح و مناسب، بین 60 تا 70 درصد به رونق روابط زناشویی می انجامد.

دخالت یا حمایت؟!

این یک مشکل بزرگ قدیمی است که انگار قصد رفع شدن ندارد. دخالت اطرافیان زوجین در زندگی مشترک آنها، موردی است که در بسیاری از موارد به طلاق منجر شد و پس از جدایی طرفین از یکدیگر، به عنوان اصلی ترین علت طلاق گزارش شده است. در حقیقت عدم رشد و بلوغ زوج، زوجه یا هر دو در حفظ استقلال حریم خانواده و مصون نگه داشتن آن از گزند دخالتهای نابه جا و مضر، در دراز مدت به رشد نارضایتی در زندگی زناشویی می انجامد که بعضاً طلاق را نیز به دنبال دارد. حفظ استقلال، صدا البته به معنای خود محوری و استفاده نکردن از مشاوره های دیگران نیست، بلکه به این مفهوم است که زن و شوهر جوان یا حتی میانسال، بتوانند تصمیمات اساسی زندگی خود را با صلاحدید خودشان و آن طور که بیشتر رضایت شان را فراهم بیاورد اتخاذ کنند. بین مشاوره و مداخله، خط فاصله و حد و مرزی وجود دارد که اگر نادیده گرفته شود پیامدهای ناگواری به دنبال خواهد داشت. مرد و زن باید بدانند که زندگی آنها، متعلق به خودشان است و دیگران فقط تا آنجا حق جلو آمدن دارند، که خود زن و شوهر خواسته اند و صلاح دیده اند به هیچ عنوان نباید کنه و محتوای اصلی زندگی طرفین تحت تأثیر تمایلات و گرایشهای دیگران قرار بگیرد. در این راستا، لازم است مردان و زنان پیش از ازدواج، تحت تأثیر مشاوره های علمی، تخصصی و روانشناختی، به درجه ای از بلوغ و آگاهی دست پیدا کنند که به مدد آن، حریم خانواده را از مداخلات دیگران در امان نگه دارند.

با این پدیده، کنار بیایید

اما «طلاق»، به هر حال و تحت شرایط گوناگون، با وجود نهی دیگران ممکن است اتفاق بیفتد و در برخی مواقع امکان جلوگیری از آن وجود ندارد. در این صورت، آنچه درخور اهمیت می باشد، کنار آمدن زن و شوهر ناکام با این پدیده است. در بسیاری از موارد، پس از طلاق زوجین تبدیل به آدمهای منزوی، گوشه گیر و مأیوسی می شوند که دایم احساس شکست و گناه می کنند. این مورد بویژه در میان زنها به صراحت بیشتر از مردها گزارش شده؛ چنانکه برخی از آنها حتی حیات خود را پایان یافته قلمداد می کنند و دست کم در کوتاه مدت شوقی برای ادامه زندگی خود متصور نیستند. این در حالی است که هنوز فرهنگ بخشی از جامعه ما به هیچ وجه نمی تواند با طلاق کنار بیاید و مرد و بخصوص زن طلاق گرفته را طرد می کند. شاید زمان آن رسیده باشد که با تغییر نگرش، مردان و زنان طلاق را افرادی همچون خودمان بپنداریم که صرفاً دچاراشتباهند و البته تصمیم گرفته اند «پایان تلخ را به تخلی بی پایان» رجحان بدهند.

مردان و زنانی هم که از هم جدا شده اند، می توانند تحت تأثیر آموزه های مثبت روانی و اجتماعی، بتدریج با این شکست کنار بیایند و ضمن بازگشتن به زندگی، آینده خود را به پای گذشته ای که دیگر باز نمی گردد نسوزانند. در این مورد اما، بدون شک واکنشهای پس از طلاق در مورد هیچ کس به اندازه کودکان حیاتی نیست. متأسفانه در بسیاری از موارد، زن و شوهری که در آستانه جدایی از یکدیگر قرار دارند، پای کودکان رانیز به مشاجرات هر روزه خود باز و آنان را قربانی خودخواهی شان می کنند. این روند بعضاً پس از طلاق هم ادامه دارد، به نحوی که کودک همچنان در معرض سؤ استفاده قرار می گیرد و از حقوق اولیه اش نظیر ملاقات به موقع با والد یا والده محروم می شود. آنچه در این بین اهمیت دو چندان دارد، ضرورت آسان گیری موضوع جدایی به خاطر کودکان طلاق است. هر دو طرف باید با گذشت و فداکاری مقدمات هر چه کمتر آسیب دیدن فرزندان حاصل از ازدواج ناکام خود را فراهم بیاورند؛ چه بسا این بچه ها در آینده با معضلات روحی و اجتماعی کمتری دست به گریبان شوند.

زندگی با طلاق پایان نمی پذیرد و این، آن چیزی است که زوج جدا شده باید بدانند و با شدت و مراقبت بیشتری در مورد فرزندشان اجرایی کنند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد